آزاد سازي هويزه و پادگان حميد در جريان عمليات بيت المقدس

همرزمان حاج همت در این باره می گویند: »... فاصله آغاز مرحله اول عملیات تا شروع مرحله دوم، كمتر از یك هفته بود، حاج احمد در این چند شبانه‏ روز آرام و قرار نداشت. خواب و خوراك ابداً!... یا مشغول سر و كله زدن با بچه‏هاى واحد اطلاعات تیپ و تعقیب لحظه به لحظه نتایج كارِ شناسایى آنها بود، یا رتق و فتق امور مربوط به كم و كسرى‏هاى مورد نیاز گردان‏ها. خلاصه، به قول معروف حاج‏احمد ضمن آن كه همه جا بود، هیچ جا هم نبود! اصلاً به این كه حاج محمود شهبازى، حاج همت و سایر برادرها دارند مسائل تیپ را حل مى‏كنند، قناعت نمی‌کرد. براى بنده این قضیه شده بود یك معما كه این مرد، این همه انرژى و كشش عصبى و روحى را از كجا آورده؟

غروب روز چهارشنبه پانزدهم اردیبهشت سال 1361، به دستور حاج احمد، كلیه فرماندهان و معاونان گردان‏هاى تیپ 27 محمد رسول‏ اللَّه‏(ص)، براى شركت در آخرین جلسه توجیهى، به سنگرى در حاشیه جاده اهواز - خرمشهر فراخوانده شدند.

معاون اول گردان مقداد بن اسود مى گوید: «... دیدیم حاج همت آمده و مى‏گوید سریع بیایید سنگر حاج احمد، جلسه توجیهى داریم. به اتفاق مسؤولان گردان‏ هاى دیگر، رفتیم داخل سنگرى كه قبلاً مال عراقى‏ ها بود... دیدیم حاج احمد با یك صلابت خاصى نشسته و در آن لحظه، آن هیبت جنگى از سر تا پاى این آدم بارز بود... بعد از تلاوت قرآن و دعاى مختصرى كه خوانده شد، حاج احمد تك تك فرماندهان گردان‏ها را صدا می‌زد و براى آنها حد كارِ گردان‌هایشان را توجیه می‌کرد.

اول از همه اصغر شمس را كه بعد از مجروحیت على‏ اصغر رنجبران فرمانده گردان ابوذر شده بود، پاى نقشه خواست و خیلى فشرده و تلگرافى او را توجیه كرد، بعد حاج احمد فرمانده گردان مقداد برادر مرتضى مسعودى را پاى نقشه خواست، منتها چون ایشان براى كارى از سنگر بیرون رفته بود، به ناچار من به جاى او رفتم، روبروى حاجى نشستم، حاج احمد در بحث توجیه نیرو، همیشه همین‏طور مفید و مختصر كار می‌کرد، اصلاً روش او، استفاده از حداقل زمان، براى تفهیم حداكثر مطلب بود.»

در ساعت 8/30 دقیقه شامگاه پنج‏شنبه شانزدهم اردیبهشت، گردان‌های انصار، مقداد و ابوذر در امتداد خاكریز بلند كناره جاده اهواز - خرمشهر به خط شدند.

رأس ساعت 9 شب، فرمان پیشروى این سه گردان به سوى دژ مرزى توسط حاج احمد صادر شد.

دومین مرحله از عملیات بیت المقدس در تاریخ 16/2/61 با رمز " یا علی بن ابی طالب(ع)" درحالی كه منورهای دشمن آسمان منطقه را چون روز روشن كرده بود ، آغاز شد.

دشمن كه از تحركات چند روزه اخیر رزم ‏آوران تیپ 27 به شدت احساس نگرانى می‌کرد، با وسواسى بیش از گذشته به نیروهاى خود آماده ‏باش داده بود، در همین اثنا خط شكنان تیپ 27، شاهد جلوه دیگرى از امداد الهى شدند.

جانشین فرماندهى گردان انصار درباره آن روزها می‌گوید»:... بنا بود ما از بین تانک‌های عراقى، در دل یك دشت صاف عبور كنیم و اگر دشمن ما را می‌دید، غافلگیرى و قتل‏ عام بچه‌ها در آن زمین بدون عارضه توسط تانک‌های عراقى، قطعى بود، ناگهان باران ریز متناوبى شروع شد. همین بارندگى و مه‏ گرفتگى شدید در منطقه، باعث شد تا عراقى‏ ها قادر به دیدن ما نباشند. فاصله تانک‌ها، با ستون گردان‏هایى كه از میان آنها عبور مى‏كردند، حدود 50 متر بود. بچه‌هاهمگى خیس شده بودند و تجهیزات انفرادى آنها، سر و صدا و دَلَنگ و دولنگِ زیادى به راه انداخته بود«...

معاون اول گردان مقداد نیز ادامه ماجرارا اینگونه تعریف می‌کند: «... زمین در فاصله یك چشم به هم زدن، تبدیل شد به یك منطقه باتلاقى!... با هر قدمى كه بچه‌ها بر می‌داشتند، حدود پنج - شش كیلو گِلِ چسبناك به پوتین‌هایشان می‌چسبید؛ طوری که نمی‌شد قدم از قدم برداشت...

  فكرى به خاطرم رسید. بلافاصله آن را با مرتضى مسعودى فرمانده گردان مطرح كردم و گفتم بهتر است همه پوتین‌ها را در آورند و پابرهنه به راهشان ادامه بدهند، وی  قبول كرد و در یك چشم بر هم زدن، كل بچه‌های گردان پابرهنه شدند و خیلى راحت‌تر به پیشروى ادامه می‌دادیم؛ دشمن انگار كور شده بود و صلاً متوجه نبود این سه گردان دارند از میان مواضع او عبور می‌کنند...»

یكى از مسؤولان گردان انصار نیز درباره کوری دشمن در حین عبور رزمندگان اسلام از مواضع می‌گوید: «... براى خودم هم جاى سوال بود كه چطور این‏ها ما را نمی‌بینند. خوب که دقّت کردم، دیدم رگبار باران به صورتی می‌ریزد که وقتی این‌ها سرشان را از برجک تانک خارج می‌کنند، ضربات بارش تند باران، توی صورتشان می‌زند... آن‌ها هم محض خالی نبودن عریضه، همان‌طور که توی تانک‌ها لَم داده‌اند، هر چند دقیقه یک‌بار، به صورت دیمی و بی‌هدف، با کلت منور رو به آسمان شلیک می‌کنند؛ اما اصلاً به دور و اطراف خودشان نگاه نمی‌کنند ببینند در منطقه چه خبر است...»

دیگر بار رزم‌آوران تیپ 27، در ظلِّ اسم ستار پروردگار، به مدد اجرای شیوه ابتکاری یورش‌های حاج‌احمد؛ یعنی نفوذ در عمق و عقبه دشمن، شاهد توفیق را در آغوش گرفتند.

یکی از رزمندگان در این باره می‌گوید:«... گردان ما (انصار) بدون کمترین زحمتی به دژ مرزی ایران رسید. دیدیم آن‌جا احدالناسی حضور ندارد و عراق، حتی یک سنگر هم احداث نکرده. سریع روی دژ مستقر شدیم. شهید اسماعیل قهرمانی، فرمانده گردان ما با بی‌سیم، به حاج احمد اطلاع داد که سالم به هدف رسیده‌ایم و در این منطقه کسی نیست.»

با دمیدن نخستین رگه‌های روشنی در آسمان منطقه، رزمندگان گردان مقداد پس از رسیدن به دژ، با صحنه عجیبی مواجه شدند. در پهن‌دشت فراروی آن‌ها، متجاوز از 300 تانک لشکر 3 زرهی عراق استقرار یافته بودند. به صورتی که گویی عراق توقفگاه بزرگی مملو از تانک‌های مدرن خود در آنجا احداث کرده است. دقایقی پیش از یورش رزم‌آوران به این خیل انبوه زرهی دشمن، خبر رسید که نیروهای گروهان یک گردان مقداد، طی حمله‌ای غافلگیرانه، در کمتر از ده دقیقه درگیری، یک موضع توپخانه ارتش عراق را در منطقه، تصرف کرده‌اند.

تسخیر این موضع توپخانه، علاوه بر رفع مشكل آتش پرحجم و سنگین توپخانه‏اى عراق، معضل پیچیده دیگرى را نیز (کمبود مهمات)، از پیش پاى رزمندگان تیپ 27 محمد رسول ‏اللَّه‏(ص)، خصوصاً یگان توپخانه ذوالفقار برداشت.

 رأس ساعت 5 صبح روز جمعه هفدهم اُردیبهشت، به دستور حاج احمد یورش سرتاسری رزمندگان تیپ 27 محمد رسول‌اللَّه(ص) به انبوه یگان‌های زرهی دشمن در آن سوی دژ مرزی آغاز شد. 

دشمن که از این حمله برق‌آسا به عمق مواضع نیروهایش غافلگیر شده بود، ضمن یک عقب‌نشینی سریع تاکتیکی، قوای زرهی و مکانیزه خود را برای اجرای تنها شیوه‌ای که برای دفع حملات نیروهای پیاده سپاه اسلام مؤثر می‌دانست؛ یعنی تاکتیک رزمِ پاتک، آماده کرد. حاج احمد ضمن تماس مستقیم با فرماندهان گردان‌ها، تحولات درگیری را به صورت لحظه به لحظه زیر نظر گرفته بود. در این زمان نیروهای گردان ابوذر، درگیر نبردی نابرابر با قوای دشمن بودند.  

ساعت 6/30 دقیقه بامداد، 270 دستگاه تانک عراقی در قالب 9 ستون زرهی، برای در هم کوبیدن مقاومت سه گردان پیاده تیپ 27 محمد رسول‌اللَّه (ص)، روانه دژ مرزی شدند.

مقارن ساعت 7 صبح در برابر هر گردان سبک اسلحه تیپ 27، تانک‌های دشمن در قالب سه ستون آرایش گرفته بودند و هر ستون شامل 30 دستگاه تانک بود. هر تانک به فاصله حدود 10 متر از تانک دیگر حرکت می‌کرد و فضای مقابل هر یک از گردان‌های تیپ 27 محمد رسول‌اللّه را رَمه‌ای از تانک‌های دشمن پوشانده بودند.

30 دقیقه بعد اولین پاتک سنگین دشمن با پایداری رزمندگان منجر به شکست گردید؛ اما ارتش عراق خود را برای ضدحمله‌های بعدی آماده می‌کرد. حاج احمد که به شدت نگران موقعیت حساس نیروها در مقابل امواج پاتک‌های بعدی دشمن بود، ماندن در قرارگاه تاکتیکی را به مصلحت ندانست و ساعت 8 صبح، به همراه بی‌سیم‌چی‌های خود، راهی دژ مرزی شد.

حاج احمد بلافاصله پس از ورود به منطقه نبرد، فرماندهی مستقیم عملیات را برعهده گرفت. اکنون دشمن نیروهای خود را بر روی محور شلمچه - خرمشهر و جاده آسفالت مواصلاتی آن تمرکز داده بود و پاتک‌های شدید لشکر 3 زرهی عراق با اجرای یک رشته بمباران متناوب مواضع تیپ 27 محمد رسول‌اللَّه (ص) توسط میگ‌ها همراه شده بود.

در این مرحله، مؤثرترین تاکتیک دشمن ایجاد رخنه در مواضع نیروهای پیاده مستقر در دژ، جدا کردن ارتباط میان آن‌ها و سپس اجرای عملیات انهدام نیرو در مناطق کوچک و مجزا از یکدیگر بود.

حاج‌احمد با حضور در خط مقدم نبرد، علاوه بر تقویت روحیه رزمندگان، این مجال را یافت تا بتواند تدابیر مناسبی، جهت حفظ مواضع تصرف شده در حاشیه نوار مرزی به اجرا بگذارد.

همین حضور مؤثر سبب شد که تا ظهر روز جمعه 17 اردیبهشت، نیروهای تیپ 27 محمد رسول‌اللَّه (ص) پنج پاتک سنگین دشمن را یکی پس از دیگری، با موفقیت دفع کنند.

عصر همین روز، در اوج درگیری برای مقابله با ششمین پاتک عراق، به ناگاه غرش سهمناکی در کناره دژ مرزی شنیده شد و در پی آن، گلوله توپی در نزدیکی حاج احمد و تنی چند از همرزمانش به زمین اصابت کرد.

همرزمان این فرمانده درباره مجروحیت وی می گویند: «... گرد و غبار انفجار که فرو نشست، دیدیم حاج احمد ترکش خورده و به سختی مجروح شده. ترکش به زانو و سفیدران پای راست حاجی اصابت کرده بود. از هر طرف فریاد یا ابوالفضل u و یا امام زمان (عج) بچه‌ها به هوا بلند شد. داشتیم توی سر خودمان می‌زدیم. یک دفعه حاج‌احمد سر چرخاند طرف ما و با همان غیظِ معروفش به ما غضب کرد و گفت: ترکش نقلی‌اش مال ماست، گریه زاری آن مال شما؟... بس کنید! بعد هم سریع کمربندش را باز کرد، بالای شریان ران را بست و به هر زحمتی بود، از جایش بلند شد... آنچه که حاج احمد به آن ترکش نقلی می‌گفت، ترکشی بود قدر نصف کف دست خودم.»

در برابر اصرار شدید همرزمانی که می‌خواستند به سرعت او را برای مداوا روانه اهواز کنند، با قاطعیت ایستادگی کرد. نهایتاً تحت فشار شدید و التماس مؤکد رزم‌آوران، موافقت کرد تا او را به مقر اورژانس مستقر در پشت خط ببرند.

 

رزمندگان محورفتح از جنوب و محورنصر از شمال منطقه، با هجومی گسترده خود را به مواضع دشمن رساندند ، در محور جنوب قسمت هایی از جاده را كه توسط پاتك دشمن از چنگ رزمندگان خارج شده بود- دوباره تصرف كردند و موفق شدند این باركلیه خطوط را دردست بگیرند، كه درنتیجه جدالی بسیار شدید درگرفت.

دشمن میدانست كه اگر جاده خرمشهر- اهواز از چنگش خارج شود، شكستش حتمی است و از این جهت تمام توان خود را برای حفظ قسمت های باقی مانده صرف كرد.

با هم كاری نیروی هوایی ، منطقه سه راه حسینیه و قسمتی از جفیر، انباشته از تانك های سوخته شد و تعدادی نیز به غنیمت در آمدند. هم چنین پادگان "حمید" كه در مرحله اول در یك قدمی آزادی قرار گرفته بود، با فرارسربازان عراقی به طور كامل به تصرف نیروهای اسلام درآمد.

رزمندگان اسلام با درهم كوبیدن قوای عراق، لحظه به لحظه به تصرفات خود می افزودند و دژهای به ظاهر تسخیر ناپذیر دشمن را یكی پس از دیگری با ندای تكبیر و هجوم بی امان تسخیر می كردند.

نیروهای عمل كننده در شمال خرمشهر، پس از نبردی سنگین خود را به خطوط مرزی می رساندند و از آن جا كه خط دفاعی محكمی در خطوط مرزی وجود نداشت به ناچار وارد خاك عراق شده و در پشت سیل بند كه در یك كیلومتری خاك دشمن قرار داشت، موضع گرفتند.

نیروهای زرهی ایران نیز مجدداً واردعمل شده و اقدام به تثبیت مواضع جدید می نمودند؛ اما ناگهان دشمن بعثی با به كارگیری نیروهای جدید، اقدام به پاتكی بسیارسنگین كرده و رخنه ای درخط دفاعی ایران ایجاد می كرد. با افزایش فشار، این رخنه هرلحظه بزرگترشده ودراین میان تعداد زیادی ازنیروهای ایران دریك قدمی اسارت یا شهادت قرار گرفتند.

 

تمامی این فشارها با مقاومت سرسختانه رزمندگان اسلام دفع می‌شود و با تاریک شدن هوا، رخنه ایجاد شده ترمیم و دشمن به عقب رانده می‌شود. در دفع این تهاجم، تعدادی از نیروهای با تجربه برادر فتایی، فرمانده گردان تیپ امام حسین (ع) و برادر وزوایی،‌ مسئول اطلاعات تیپ محمد رسول‌الله (ص) به شهادت می‌رسند. رادیو بغداد با پخش مارش نظامی دم از پیروزی زده و چنان وانمود می‌کند که ایرانیان شکست خورده و از منطقه عملیاتی عقب‌نشینی کرده‌اند و در اثبات سخن خود شهر هویزه و خرمشهر را به رخ می‌کشد.

یگان‌های قرارگاه نصر نیز با اندکی تاخیر و تحمل فشارهای دشمن، به مرز رسیده و با قرارگاه فتح الحاق کردند. دشمن با مشاهده جهت پیشروی نیروهای ایران به طرف مرز، لشکرهای 5 و 6 خود را به عقب کشاند. به نظر می رسید این عقب نشینی با دو هدف انجام شده باشد: یکی جلوگیری از محاصره و انهدام این لشکرها، و دیگری تقویت هر چه بیشتر خطوط پدافندی بصره و خرمشهر. در پی این عقب نشینی که از ساعات اولیه روز 18/2/1361 آغاز شده بود، نیروهای قرارگاه قدس ضمن تعقیب نیروهای دشمن، تعدادی از آن‌ها را که از قافله عقب مانده بودند، به اسارت خود درآوردند و در نتیجه جاده اهواز – خرمشهر (تا انتهای جنوب منطقه ای که توسط قرارگاه نصر به عنوان سرپل تصرف شده بود) و نیز مناطقی همچون جفیر، پادگان حمید و هویزه آزاد شدند.


با انتشار خبر فتح هویزه، صدام همچون دفعات قبل، فرار از هویزه را هم جزو پیروزی‌های درخشان خود به حساب می‌آورد و سرانجام اعلام می‌کند که ارتش عراق برای محاصره ایرانی‌ها، اقدام به عقب‌نشینی تاکتیکی از هویزه کرده است


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:







تاريخ : پنج شنبه 17 ارديبهشت 1394برچسب:, | 11:18 | نويسنده : محمد کرامتی نژاد |